دل بارانی
باز با آن دیگری دیدم تو را باز با آن دیگری دیدم تو را / جای قهر و اخم خندیدم تو را باز گفتی اشتباهت دیده ام / گفتمت باشد ، بخشیدم تو را باز هم این قصه ات تکرار شد / با رقیبان رفتنت انکار شد آنقدر کردی که دیگر قلب من / از تو و از عشق تو بیزار شد آن رقیبان یک شبت می خواستند / ذره ذره پاکی ات می کاستند شب به مهمان خانه ات مهمان شدند / صبح اما از برت برخاستند آمدی گفتی پشیمانی دگر / زین پس اما پاک می مانی دگر گفتمت توبه به گرگان چاره نیست / گفتی ام چون کوه ایمانی دگر گفتمت باشد بخشیدم تو را / اخم وا کردم و خندیدم تو را زین حکایت ساعتی نگذشت تا / باز با آن دیگری دیدم تو را
نوشته شده در پنج شنبه 89/1/26ساعت
4:48 عصر توسط نسترن نظرات ( ) |
Design By : Pichak |